به سال 1332 ه.ش در خانوادهای مومن و مذهبی در یکی از محلات جنوب شهر تهران به دنیا آمد. دوران تحصیل ابتدایی خود را در دبستان اسلامی «مصطفوی» به پایان برد. ضمن تحصیل، به پدرش که در بازار به شغل شیرینی فروشی اشتغال داشت، کمک میکرد. احمد در همان سال های نوجوانی با شرکت فعال در هیات های مذهبی و کلاس های قرآن در مساجد جنوب شهر، از ظلم و جنایات رژیم منحوس پهلوی آگاه شد و با سن و سال کمی که داشت قدم به میدان مبارزه با طاغوت گذاشت.
پس از پایان دوره ابتدایی، در هنرستان صنعتی، شبانه به تحصیل ادامه داد و در سال 1351 موفق به اخذ دیپلم گردید. سپس به خدمت سربازی اعزام شد و در شیراز دوره تخصصی تانک را گذراند و پس از آن، به سرپل ذهاب اعزام شد.
او در دوران سربازی، فردی مذهبی و مومن بود و در بحث ها، مخالفت خود را با رژیم ستمشاهی بیان میکرد. پس از اتمام خدمت سربازی، در یک شرکت تاسیساتی خصوصی استخدام شد و بعد از چند ماه، به خرمآباد منتقل گردید و به فعالیت های سیاسی- تبلیغی خود ادامه داد. تا اینکه پس از مدت ها تعقیب و گریز، در سال 1354 توسط اکیپی از کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک دستگیر و روانه زندان شد و مدت پنج ماه را در زندان مخوف فلکالافلاک خرمآباد در سلولی انفرادی گذراند.
به روایت همرزمانش، با وجود تحمل شکنجههای جسمی و روحی فراوان، حسرت شنیدن یک آخ را هم بر دل سیاه مزدوران ساواک گذاشت، تا اینکه او را به بند عمومی منتقل کردند و حدود نه ماه را نیز در آنجا گذراند و با بالاگرفتن موج انقلاب اسلامی از زندان آزاد گردید و به آغوش ملت بازگشت. پس از آزادی، در شروع قیام های خونین قم و تبریز در سال 1356، نقش رابط و هماهنگ کننده تظاهرات را در محلات جنوبی تهران عهدهدار شد و رابطهای تنگاتنگ با حرکت های مکتبی محافل دانشجویی و روحانیت مبارز تهران داشت.
با شدت یافتن روند نهضت اسلامی و رویارویی مردم با مزدوران طاغوت، بارها تا پای شهادت پیش رفت و در روزهای 21 و 22 بهمن ماه 1357 تلاش و ایثار چشمگیری از خود نشان داد.
با پیروزی معجزه آسای انقلاب اسلامی، مسئولیت تشکیل کمیته انقلاب اسلامی محل خویش را عهده دار شد. پس از شکل گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این ارگان پیوست و دوشادوش سایر همرزمانش با حداقل امکانات موجود به سازماندهی نیروها همت گماشت.
پس از شروع قائله کردستان در اسفندماه سال 1357 به همراه 66 تن از همرزمانش داوطلبانه عازم بوکان شد و به دلیل ابتکار عمل هوشیارانه و فرماندهی قاطع خود توانست کلیه اشرار مسلح را متواری کند و منطقه را از لوث وجود ضدانقلابیون که در راس آنها دمکرات ها قرار داشتند، پاکسازی نماید. او پس از تثبیت مواضع نیروهای انقلاب در بوکان، به شهرهای سقز و بانه رفت..
در ابتدای ورود به شهر بانه، به تلافی کمین ناجوانمردانهای که ضدانقلابیون به نیروهای ستون ارتش زده بودند، طی یک عملیات دقیق ضدکمین خسارات سنگینی به آنان وارد آورد که در این نبرد، چهارصد اسیر و دویست کشته از ضدانقلاب برجای ماند.
پس از آن به همراه گروهی از رزمندگان از جمله معاون خود (شهید محمد توسلی) برای فتح سنندج راهی این شهر شد. ستون تحت فرماندهی او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را در هم شکست و به همراه سرداران رشیدی چون محمد بروجردی و اصغر وصالی، سنندج را آزاد نمود و کمر تجزیهطلبان را شکست.
در زمستان سال 1358 به او ماموریت داده شد تا جاده پاوه – کرمانشاه را که در تصرف ضدانقلاب بود، آزاد کند. عملیات با فرماندهی او و همکاری سپاه پاوه شروع و با موفقیت کامل به انجام رسید و ایشان به همراه سایر برادران، وارد شهر پاوه شدند. پس از مدتی، با حکم شهید بروجردی، به فرماندهی سپاه پاوه منصوب گردید.
اوایل خرداد 1359 ماموریت آزادسازی شهرستان مریوان که در تصرف گروهک های محارب بود، به وی محول شد. تسلط ضد انقلاب در مریوان به گونهای بود که از پادگان این شهر میتوانستند افرادی را که در سطح شهر تردد میکردند شمارش کنند. به همین دلیل، به محض نشستن هلیکوپتر در محوطه باند فرود، حاج احمد و همراهانش زیر آتش همهجانبه دشمن قرار می گیرند.
حاج احمد پس از ورود به شهر و سازماندهی نیروها، با یورشی سهمگین و برقآسا توانست شهر مریوان و مناطق اطراف آن را از لوث وجود گروهک ها پاک نموده و در این شهر استقرار یابد.
از همین زمان بود که مسئولیت فرماندهی سپاه مریوان به عهده ایشان گذاشته شد و بلافاصله به اتفاق شهدای بزرگواری چون حاج عباس کریمی، سید محمدرضا دستواره، رضا چراغی، حسین قوجهای، حسین زمانی، محسن نورانی و علیرضا ناهیدی به پاکسازی مواضع مزدوران استکبار اعم از کومله، دمکرات و رزگاری پرداخت. ترس و وحشتی که از او بر دل سیاه ضدانقلابیون نشسته بود به حدی بود که به قول یکی از همرزمانش، هر وقت به ضدانقلاب خبر میرسید که حاج احمد قصد حمله به آنها را دارد، قوای ضدانقلاب، فرار را بر قرار ترجیح میدادند و مانند روباه از معرکه میگریختند.
آزادسازی ارتفاعات دزلی مشرف بر شهر پنجوین عراق که در حکم سرپل نفوذ عناصر ضدانقلاب به خاک ایران اسلامی بود، را باید از دیگر دستآوردهای مهارت رزمی قاطعانه حاج احمد و گروه اندک همرزمش در کردستان دانست. جالب آنکه بنیصدر ملعون به شدت از هرگونه امدادرسانی لجستیکی به نیروهای سپاه در کردستان (از جمله مریوان) خودداری میکرد و حتی دستور اکید و مکتوب داده بود تا به سپاه مریوان حتی یک فشنگ هم تحویل داده نشود و بدین گونه حاج احمد در چنین وضع دشواری به نبرد مظلومانه سرگرم بود.
پس از حذف باند بنیصدر از دستگاه اجرایی کشور – در دی ماه 1360 و در شب 27 رجب، مصادف با بعثت حضرت رسول اکرم(ص) – عملیات سرنوشت ساز محمدرسولالله(ص) از دو محور مریوان و پاوه بر روی منطقه خرمال توسط حاج احمد و شهید حاج همت رهبری شد که در این محور، رزمندگان اسلام به مرزهای بینالمللی رسیدند. این عملیات در حقیقت سنگ بنای تاسیس تیپ 27 حضرت رسول(ص) به شمار میرود.
حاج احمد در سال 1360 پس از بازگشت از مراسم حج، ماموریت یافت تا رزم بیامان خود را در جبهههای جنوب ادامه دهد. او از طرف سردار فرماندهی کل سپاه مامور شد با بکارگیری برادران سپاه مریوان و پاوه تیپ محمدرسولالله(ص) – که بعدها به لشکر تبدیل شد – را تشکیل دهد و فرماندهی تیپ مذکور را نیز خود به عهده گیرد. بدین ترتیب به فاصله کوتاهی حاج احمد و سایر سرداران نامی کردستان در معیت شهید بروجردی راهی جبهههای جنوب شدند تا تدابیر نوین دفاعی کشور، نظام فرهنگی یگان های رزمی منظم و مکانیزه سپاه در جنوب را سامان بخشیده و آزادسازی مناطق اشغالی خوزستان را سرعت بخشند.
رزمندگان تیپ 27 محمدرسولالله(ص) برای ورود به مصاف فتحالمبین پس از طی یک دوره فشرده آموزشی توسط حاج احمد، خود را آماده کردند و در شب دوم فروردین ماه سال 1360 در محور دشت عباس (چنانه) وارد عرصه پیکار شدند و در این نبرد پیروزمند نقش اساسی ایفا کردند.
پس از مدتی زمینه اجرای عملیات بیتالمقدس در دستور کار یگان های رزمی قرار گرفت. حاج احمد علاوه بر مسئولیت خطیر فرماندهی تیپ، در تمامی ماموریت های شناسایی شرکت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن از نزدیک راه کارهای مناسب عملیات را شناسایی میکرد.
در شب دهم اردیبهشت ماه سال 1361 عملیات بیتالمقدس آغاز شد و رزمندگان اسلام به فرماندهی حاج احمد از دو محور به مواضع دشمن یورش بردند. نقطه آغاز عملیات، منطقه دارخوین به سمت جاده اهواز – خرمشهر بود که با عبور نیروها از ورود متلاطم کارون به سمت دژ مارد جهتدهی شده بود. با وجود حجم سنگین آتش کور و بیوقفه یگان های توپخانه ارتش بعث عراق، رزمندگان اسلام توانستند نیروهای دشمن را در این محورها زمینگیر کنند و کلیه پاتک های آنها را دفع نمایند.
یکی از فرماندهان عملیاتی جنگ در مورد نقش حساس ایشان در عملیات بیتالمقدس میگوید:
اگر فرماندهی قاطع و عمل به موقع در بعد از ظهر روز اول عملیات بیتالمقدس روی جاده اهواز – خرمشهر حاج احمد نبود عملیات به مشکلات زیادی برخورد میکرد. او در همانجا اسلحه کلاشینکف خود را به دست گرفت و تا مرز شهادت ایستادگی کرد و رزمندگان نیز با تأسی به او مقاومت بسیاری از خود نشان دادند که در نهایت جاده اهواز – خرمشهر حفظ شد.
او به رغم جراحت وخیمی که از ناحیه پا داشت حاضر به ترک میدان نبرد نشد و با صلابت و اقتدار تمام از دژهای مستحکم و میادین متعدد مین، نیروهایش را عبور داد و در نهایت ساعت 11 صبح روز سوم خردادماه سال 1361 رزمآوران تیپ 27 حضرت رسول(ص) با جلوداری سردار حاج احمد متوسلیان در کنار سایر یگانهای سپاه به خاک مطهر خرمشهر قدم نهادند.
ایشان در عصر همان روز طی سخنان کوتاهی خطاب به دریادلان بسیجی در برابر مسجد جامع خرمشهر چنین گفت:
همه عزیزان ما که تا امروز در خوزستان غوطهور شده و به شهادت رسیدهاند برای حفظ اسلام عزیز بوده هرچند داغ فراقشان جگر ما را سوزاند، اما خدا را شکر که بالاخره توانستیم امروز با آزادی خرمشهر قلب اماممان را شاد کنیم.
در پی آزادسازی خرمشهر، حاج احمد در معیت سایر سرداران فتح خرمشهر به محضر فرمانده کل قوا حضرت امام خمینی(ره) مشرف شدند. در آن دیدار حضرت امام خمینی(ره) این سرداران دلاور، به ویژه حاج احمد را به گرمی مورد تفقد خاص خویش قرار دادند.
هنوز طعم شیرین فتح خرمشهر را در ذائقهاش احساس میکرد که خبر تلخ تهاجم ارتش صهیونیستی به خاک لبنان را شنید.
او در اواخر خرداد سال 1361 طی ماموریتی به همراه یک هیات عالیرتبه دیپلماتیک از مسئولین سیاسی – نظامی کشورمان راهی سوریه شد تا راه های مساعدت به مردم مظلوم و بیدفاع لبنان را بررسی نماید.
آگاهی و شناخت بالای ایشان در مسائل سیاسی – اجتماعی از جمله خصوصیات بارز این سردار بزرگوار بود. در تدبیر و تصمیمگیری هایش دقتنظر داشت. ضمن قاطعیت در کار، بر دل ها فرماندهی میکرد و همواره در بطن مشکلات حضور داشت. به همین دلیل، در سختترین شرایط،کسی او را تنها نمیگذاشت. امکاناتی را بیشتر از نیروهای تحت امر خود، به خدمت نمیگرفت. به رغم برخورد قاطعانه در امر فرماندهی، از عاطفه بالایی برخوردار بود. علاوه بر فرماندهی، در کارهای جمعی مانند ساختن سنگر، نظافت محیط، شستن ظروف و ... با پرسنل تحت امر همراهی میکرد. علاقه به مطالعه و بحث پیرامون اخبار و رویدادها، از خصوصیات دیگر او بود. در مواقع مقتضی در جمع صمیمی همرزمانش پیرامون مسائل اعتقادی بحث مینمود.
حاج احمد نسبت به شهدا و خانوادههای محترمشان احترام خاصی قایل بود و در هر فرصتی به مزار شهدا میرفت و برای رسیدگی به معضلات و حوائج خانوادههای این عزیزان تلاش میکرد و در غم فراق همرزمانش میسوخت.
نقل میکنند:
هنگامی که بر مزار شهید جهانآرا حاضر میشد، آنچنان از خود بیخود میشد که تا ساعت ها بیوقفه اشک میریخت و با روح بلند او نجوا میکرد.
شبی در جوار مرقد مطهر حضرت زینب(س) تا صبح به گریه و نماز مشغول بود. حوالی سحر به سیمایی بشاش و لبی خندان به سوی همسفرانش آمد و در پاسخ به سئوال دوستانش که خوشحالی او را جویا شده بودند، گفته بود: از سر شب داشتم در فراق برادران شهیدم، مخصوصاً شهید محمد توسلی اشک میریختم. به عمه سادات متوسل شدم، تا بلکه ایشان در کارم عنایتی فرمایند. چند لحظه پیش ناگهان دیدم یک پیرمرد نورانی با محاسنی سفید و لباس بسیجی بر تن، کنارم آمد و ایستاد و گفت: پسرم! بیتابی نکن، لحظه اجابت دعایت نزدیک شده است.
دیدار با خانواده شهید هاشم و مسعود رستمی دو دوست دو برادر دو همرزم دو شهیدی که با هم هم پسر عمو بودند هم پسرخاله ولی از برادر به هم نزدیکتر دو شهیدی که که با هم به جبهه رفتند با هم شهید شدند با هم جسدشان مفقودالاثر شد و با هم جسدشان پیدا شد و به خاک سپرده شد.
پسرانی که با هم به مدرسه میرفتند، با هم میخندیدند باهم میگریستند، با هم به جبهه رفتند و باهم 30 بهمن ماه در فاو به شهادت رسیدند 13 سال بعددوباره باهم...
به گزارش غرب ایران در ایام ولادت صدیقه کبری ، ام ابیها ، مادر سادات و شهیدان به بیان گوشه ای از خاطرات مادران شهیدان مسعود و هاشم رستمی میپردازیم :
اوایل دهه ۴۰ بود که پدر مسعود به خواستگاری من آمد و زندگی مشترکمان رو خیلی زود آغاز کردیم و چند ماه از ازدواج ما نگذشته بود که برادر ایشون هم به خواستگاری خواهرم اومد و اونها هم بعد از صحبت و صلاح خانواده ها با هم ازدواج کردند و این دو برادر تصمیم گرفتند که با هم و با دو خواهری که عروسان این خانواده شده بودند در یک خانه زندگی کنند
تیر سال ۱۳۴۶ بود که خدا مسعود رو به خانواده ما هدیه داد و درست در یک سال بعد هاشم رو هم به خواهرم ، کنار هم زندگی میکردیم و بچه ها با هم بزرگ میشدن و هر روز شاهد رشد فکری و جسمی فرزندانمون بودیم بعد از انقلاب بچه ها شور و شوق انقلابی داشتند و توی مدرسه و دبیرستان مشغول فعالیتهای انقلابی بودند در دبیرستان ابن سینای همدان انجمی اسلامی رو راه انداخته بودند و حسابی سر هر دوشون مشغول به فعالیت های انجمن شده بود گاهی وقتها با دوستهاشون به منزل ما می اومدند و دعای توسل برگزار میکردند ، لذت داشتن فرزندانی صالح شوقی رو در نگاه مادر ایجادمیکنه که فقط در این عالم نگاه یک مادره ، که میفهمه این شوق نگاه کردن به فرزندش رو …
همیشه وقتی با دوستانشون جمع میشدند ما هم تدارک میدیدم و براشون شام درست میکردیم و بعد از تمام شدن دعاشون سر سفره شام مهمونشون میکردیم
روزها پشت سر هم سپری میشد و پسر بچه های ما دیگه به جوانهای زیبا و برومند تبدیل شده بودند ، دهه شصت بود و دوران جنگ ، همه دوستان هاشم و مسعود راهی جبهه میشدند و از چشمهای این دو پسر عمویی که به مثابه دو برادربودند هم کم کم میشد شوق رفتن رو دید اما وابستگی بیش از حد ما ، همیشه باعث این میشد که تنها دعامون نرفتن بچه ها به جبهه باشه اما تقدیر انگار که چیز دیگری رو رقم زده بود و در اعوان جنگ، درخواستی که هیچ وقت آرزوی شنیدنش رو از بچه نداشتیم اتفاق افتاد و هاشم و مسعود از ما اجازه سفر کردند ، سفری که در دل ما دو خواهر به دلهره ای بی پایان تبدیل شده بود ، پدر ها هم بی نصیب از این اضطراب نبودند از اونجایی که این دوپدر هم همیشه با هم بودند تصمیم گرفتند که برای منصرف کردن پسرا هر کاری بکنند وبعد از مخالف های پی در پی برای بچه ها یک اتوموبل لوکس بی ان و زیبا خریدند تا شاید به سبب این هدیه بچه ها سرشون مشغول بشه و دلدادگی جببه در دلشون کم رنگ و حرارت سفر در وجودشون سردتر
چند روزی مسعود و هاشم با ماشین لوکسی که هدیه گرفته بودند توی شهر چرخیدند و یه روز مسعود سویچ ماشین رو برای پدرش اورد و گفت بابا من خجالت میکشم با این ماشین توی شهر بچرخم و مردم بهم نگاه کنند ،من این ماشین رو نمیخوام . بعد ها فهمیدیم که قبل از تحویل دادن ماشین با همون ماشین به ستاد اعزام رفته اند و هر دو برای اعزام به جبهه ثبت نام کردند
بالا خره با همه مخالفت ها و ممانعت ها جاذبه جبهه از ما موفق تر بود و ما با تمام نارضایتی از اعزام پسرها به رفتنشون به واسطه اصرار هر دو راضی شدیم . هاشم و مسعود که سالها با هم به مدرسه میرفتند حالا دوباره با هم وارد دانشگاه جبهه شدنده بودند و سخت ترین روزهای ما ، یعنی پدران و مادرانشان شروع شده بود ، روزهایی که برای ما لبریز از دلهره و نگرانی بود اسفند سال ۶۴ بود که خبر مفقودی مسعود و هاشم به ما رسید و شاید پایان روز های دلهره و آغاز روزهای دلتنگی بود اما نه ، هنوز سوسوی امید در دل دو برادر و دو خواهر که دو فرزندشان مفقود شده بود تلالو میکرد که شاید یک روز بچه ها دوباره در این خانه رو به صدا در بیاورند و از پله ها بالا بیان و ما رو مهربانانه به آغوش بکشند
بعد از چند سال که خبر شهادت و مفقودی بچه ها رو تو فاو به ما داده بودند دیگه شاید شهادتشان بیشتر برامون باور کردنی شده بود اما همیشه از زمان اعزام بچه ها تا شهادت و مفقودی ، ما هر دو خواهر اضطراب این را داشتیم که خدایی نکرده نکند یک روز صدای در بلند شود و قتی در را باز میکنیم پسر ما آ مده باشد و آ ن یکی نه … همیشه هر دوی ما مادرها در دلمان آرزو میکردم که خدایا یا هاشم و مسعود با هم برگردند یا هیچ کدام آخر هیچ کدام از ما طاقت دیدن نگاه نگرن خواهری رو که پسرش باز نگشته و پسر دیگر رو که در اغوش خانواده غرق در شادیست را نداشتیم شاید پدر های مسعود و هاشم هم که سالها اخلاق و برادری در همه زندگی سرلوحه کارهایشان بوده و هست هم همین آرزو رو میکردند فکر نمیکنم هیچ کدام از این برادر ها هم راضی بوده باشند که فرزندشان را با نگاه خون بار برادر جوان از دست داده در آغوش بکشند
سالها پشت سر هم میگذشت و ۳۰ بهمن برای ما سالگرد بهترین فرزندانمان بود سال سیزدهم شهادت مسعود و هاشم وقتی داشتیم تدارک مراسم سالگرد بچه ها رو میدیدیم از بنیاد خبر اوردند که مسعود و هاشم پسر عمو هایی که پشت به همه آرزو ها و زیبایی ها دنیا کرده بودند و با هم به جبهه رفته بودند ، حالا بازگشتند و بی صبرانه منتظر آغوش گرم مادراشون هستند اما فقط پاره های استخوانشان بود که برگشته بود پسرانی که با هم به مدرسه میرفتند، با هم میخندیدند باهم میگریستند، با هم به جبهه رفتند و باهم ۳۰ بهمن ماه در فاو به شهادت رسیدند ۱۳ سال بعددوباره باهم به خانه برگشتند و دل دو خانواده ، دو برادر و دو خواهر را آرام کردند
شنیدم سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن میکشد که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر کنایتی ست که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفر کرده از که پرسم باز که هر چه گفت برید صبا، پریشان گفت
منبع : http://www.gharbiran.com
نام و نام خانوادگی : علی چیت سازیان
نام پدر : ناصر
تاریخ تولد : 1341/9/20- همدان
تاریخ شهادت : 1366/9/4 - گامو
مسئولیت: فرمانده اطلاعات-عملیات لشکر 22 انصارالحسین(ع)
نحوه شهادت: در حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی
زندگی نامه شهید علی چیت سازیان معروف به عقرب زرد
سال ۱۳۴۱ در خانواده ای مذهبی
در همدان دیده به جهان گشود.جرات , تیزهوشی و توانائی جسمی از خصوصیات
بارز دوران کودکی او بود . علاقه زیادی به ورزش های رزمی داشت .پر تلاش و
باروحیه بود. دوران ابتدائی و راهنمایی را در شرایط فقر خانواده گذراند و
خود نیز برای امرار معاش خانواده اش کارمی کرد.
ورودش
به هنرستان همزمان با پیروزی انقلاب بود.او مانند میلیونها ایرانی درراه
پیروزی و استمرار انقلاب اسلامی تلاشهای زیادی به عمل آورد.
با فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی از طریق هنرستان وارد بسیج
شد ودرپادگان آموزشی قدس همدان آموزشهای نظامی را گذراند.هوش و ذکاوت او
درکسب فنون نظامی به قدری بود که در مدت کوتاهی به عنوان فرمانده نیروهای
آموزشی انتخاب شد .بعد از آن او فرمانده مرکز آموزش نظامی شد. نیروهائی که
توسط شهید چیتسازیان آموزش دیده اند بالغ بر چندین هزار نفر می باشند.
با
شروع جنگ تحمیلی وتجاوز دشمن بعثی به خاک مقدس جمهوری اسلامی اوکه شوق
زیادی برای رفتن به مناطق جنگی داشت , با تشکیل و قبول فرماندهی گردان
انصار الحسین (ع) و به عهده گرفتن مسئولیت آموزش جنگهای کوهستانی در این
گردان , به منطقه عملیاتی رفت.
درعملیات
مسلم بن عقیل با اینکه بیش از۱۷ سال سن نداشت ۱۴۰ نفر از نیروهای بعثی را
که به اسارت رزمندگان اسلام در آمده بودند از داخل خاک عراق به پشت جبهه
انتقال داد و شهامت و شجاعت خود را به اثبات رساند.
علی
چیت سازان با تشکیل لشکر انصار الحسین (ع)به عنوان فرمانده اطلاعات و
عملیات این یگان برگزیده شد ودر بیشترعملیاتی که از سوی رزمندگان اسلام
برای مقابله با متجاوزان صورت می گرفت,شرکت کرد. از جمله عملیات والفجر۲ ,
والفجر ۵ , والفجر ۸ و…اوچند بار در این عملیات مجروح شد اما هربار با
جدیتی بیشتر و عزمی راسخ تر به جبهه بر می گشت.
او
همانند فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی, با وجود اینکه مسئولیت
سنگین فرماندهی اطلاعات وعملیات لشکر انصارالحسین(ع)را به عهده داشت ولی
هیچ گاه از نیروهای مخلص بسیجی دور نمی شد ,در مواقع عملیات با اینکه
اوماموریت خودرا که شناسایی مواضع دشمن بود ,از قبل انجام داده بوداما به
برداشتن اسلحه و حضور در عملیات به یاری رزمندگان گردانهای عملیاتی می
شتافت.
علی
چیت سازیان درعملیات کربلای ۴و۵ نیز به عنوان فرمانده محور عملیاتی لشکر
انصارالحسین (ع) به مبارزه با دشمنان خدا پرداخت ورشادتهایی را از خود به
یادگار گذاشت. هنوز جای جای خاک شلمچه حماسهها و رشادتهای او رادر دل خویش
به یادگار دارد ,حماسه هایی که تا همیشه ی تاریخ فراموش نخواهد شد.
تیزهوشی و قدرت تصمیم گیری فوقالعاده او درعملیات باعث شده بود که فرماندهی لشکرانصارالحسین (ع) بگوید :
“با وجود علی بسیاری ازمشکلات عملیاتی ما حل می شود.”
و در میدان رزم چون مولایش علی(ع) می رزمید وشوق شهادت در وجودش موج می زد. سرانجام این سردارملی وسرباز فداکار اسلام عزیز در روز چهارم آذر ۱۳۶۶ در حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. قبل از او برادر دیگرش در راه دفاع از اسلام ناب محمدی به درجه رفیع شهادت رسیده بود.
از سخنان معروف این شهید این است که :
کسی می تواند از سیم خاردار های دشمن عبور کند که در سیم خاردار های نفس خود گیر نکرده باشد.
در عملیات رمضان که ساعت ۲:۳۰ بامداد روز ۲۲ تیر ۶۱ با رمز «یا مهدی
ادرکنی(عج)» آغاز شد و طی ۵ مرحله ادامه یافت، رزمندگان اسلام توانستند
لشکر ۹ زرهی عراق را طی آن متلاشی کنند.
فضیلت و اعمال شب قدر
از پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز نقل است: از خداوند به دور باد و نفرین بر کسی که به شب قدر برسد و زنده باشد، اما آمرزیده نشود.
"انس بن مالک" از پیامبر (ص) نقل کرده که فرمودند: ماه مبارک به شما رو آورده است و در این ماه شبی است که برتر از هزار ماه است و هر کس از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات بینصیب مانده است و محروم نمیماند از برکات شب قدر، مگر کسی که خویشتن را محروم کرده است.
از امام باقر (ع) نیز درباره به وجود آمدن شب قدر نقل است: که اگر خداوند کارهای مؤمنان را چند برابر نکند به سر حد کمال نمیرسند، اما از راه لطف کارهای نیکوی آنها را چند برابر میفرماید تا کاستی هایشان جبران شود.
بر این اساس، راز سعادتمند شدن انسانها در شب قدر، عمل اختیاری صالحی است که با عنایت خداوند، برکت یافته و چند برابر میشود.
از حضرت رسول (ص) نیز پیرامون شب زنده داری شب قدر نقل است که فرمودند: کسی که شب قدر را شب زندهداری کند، تا شب قدر آینده، عذاب دوزخ از او دور گردد.
امام موسی بن جعفر (ع) نیز درباره شب قدر فرمودند: کسی که در شب قدر غسل کرده و تا سپیده صبح شب زندهداری کند، گناهانش آمرزیده میشود.
تمامی این روایات بر این مطلب دلالت دارند که برخی مقدرات و پاداشها، مانند دور شدن از عذاب دوزخ، نتیجه کار خود بندگان است و سرنوشت هر انسانی در شب قدر به دست خودش رقم میخورد.
در شب قدر به خواندن دعاهایی از جمله "جوش کبیر"، "دعای افتتاح" و "ابوحمزه ثمالی" سفارش شده زیرا انسان با یادآوری لطف، گذشت، کرم، رحمت و بخشش بیپایان خدای مهربان او را در کنار و دستگیر خویش میبیند و نور امید در دلش می درخشد.
اعمال شب های قدر
شب نوزدهم :این
شب با عظمت آغاز شبهاى قدر است،و شب قدر آن شبى است که در طول سال،شبى به
خوبى و فضلیت آن یافت نمی شود،و عمل در این شب (شب قدر)از عمل در طول
هزار ماه بهتر است،و تقدیر امور سال در این شب صورت میگیرد،و فرشتگان و
روح که اعظم فرشتگان الهى است،در این شب به اذن پروردگار به زمین فرود می
آیند،و به محضر امام زمان(عج) می رسند و آنچه را که براى هر فرد مقدّر
شده بر آن حضرت عرضه میدارند.
و اعمال شبهاى قدر بر دو نوع است: یکى اعمالى که در هر سه شب باید انجام داد،و دیگر اعمالى که مخصوص به هر یک از شبهاى قدر است
اوّل:اعمالى است که در هر سه شب باید انجام داد،و آن چند عمل است:
اوّل:غسل کردند.علاّمه مجلسى فرموده بهتر است غسل شب قدر در هنگام غروب آفتاب انجام گیرد،که نماز شام را با غسل بخواند.
دوم:دو رکعت نماز که در هر رکعت پس از سوره«حمد»،هفت مرتبه«توحید»خوانده،و پس از فراغت از نماز هفتاد مرتبه بگوید،استغفر اللّه و اتوب الیه در روایت نبوى است:که از جاى برنخیزد تا خدا او و پدر و مادرش را بیامرزد،تا آخر خبر. سوم:قرآن مجید را باز کند و در برابر خود گرفته و بگوید:
اللَّهُمَّ
إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکِتَابِکَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِیهِ وَ فِیهِ اسْمُکَ
الْأَکْبَرُ وَ أَسْمَاؤُکَ الْحُسْنَى وَ مَا یُخَافُ وَ یُرْجَى أَنْ
تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقَائِکَ مِنَ النَّارِ.
خداى
از تو درخواست مىکنم به حق کتاب نازل شدهات،و آنچه در آن است،و در آن است
نام بزرگتترت،و نامهاى نیکوترت و آنچه بیمانگیز است و امیدبخش،اینکه
مرا از آزادشدگان از آتش دوزخ قرار دهى.
سپس هر حاجت که دارد بخواهد.
اللَّهُمَّ
بِحَقِّ هَذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ
کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلا أَحَدَ
أَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ
خدایا
به حق این قرآن،و به حق کسىکه آن را بر او فرستادى،و به حق هر مؤمنى که
او را در قرآن ستودى،و به حق خود بر آنان،پس احدى شناساتر از تو به حق تو
نیست
سپس ده مرتبه بگوید:
بِکَ یَا اللَّهُ(به ذاتت اى خدا)....،و ده مرتبه بِمُحَمَّدٍ (به حق محمّد)....،و ده مرتبه بِعَلِیٍّ (به حق على)،و ده مرتبه بِفَاطِمَةَ (به حق فاطمه)....،و ده مرتبه بِالْحَسَنِ (به حق حسن)...،و ده مرتبه بِالْحُسَیْنِ (به حق حسین).....،و ده مرتبه بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (به حق على بن الحسین)....،و ده مرتبه بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (به حق محمّد بن على).....،و ده مرتبه بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (به حق جعفر بن محمّد )......،و ده مرتبه بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (به حق موسى بن جعفر).....،و ده مرتبه بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى (به حق على بن موسى).....،و ده مرتبه بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (به حق محمد بن على).....، ده مرتبه بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ (به حق على بن محمّد )....،و ده مرتبه بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (به حق حسین بن على).....،و ده مرتبه بِالْحُجَّةِ (به حق حجّت).
پس هر حاجتى که دارى از خدا بخواه.
پنجم:حضرت سید الشهّدا علیه السّلام را زیارت کند.در روایت آمده:هنگامى که شب قدر مىشود،منادى از آسمان هفتم از پشت عرش ندا سر می دهد که خدا هرکه را به زیارت مزار امام حسین علیه السّلام آمده آمرزید.
ششم:این شبها (شب های قدر) را احیا بدارد،روایت شده هرکه شب قدر را احیا بدارد،گناهانش آمرزیده مىشود،هرچند به شماره ستارگان آسمان و سنگینى کوهها و پیمانه دریاها باشد.
هفتم:صد رکعت نماز بجا آورد،که فضلیت بسیار دارد و بهتر آن است که در هر رکعت پس از سوره«حمد»،ده مرتبه«توحید»بخواند.هشتم:این دعا را بخواند،
اللَّهُمَّ إِنِّی أَمْسَیْتُ لَکَ عَبْدا دَاخِرا لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعا وَ لا ضَرّا وَ لا أَصْرِفُ عَنْهَ
سُوءا أَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَى نَفْسِی وَ أَعْتَرِفُ لَکَ بِضَعْفِ قُوَّتِی وَ قِلَّةِ حِیلَتِی فَصَلِّ عَلَى
مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَ جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِنَ الْمَغْفِرَةِ
فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ وَ أَتْمِمْ عَلَیَّ مَا آتَیْتَنِی فَإِنِّی عَبْدُکَ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ الضَّعِیفُ
الْفَقِیرُ الْمَهِینُ اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْنِی نَاسِیا لِذِکْرِکَ فِیمَا أَوْلَیْتَنِی وَ لا [غَافِلا] لِإِحْسَانِکَ
فِیمَا أَعْطَیْتَنِی وَ لا آیِسا مِنْ إِجَابَتِکَ وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّی فِی سَرَّاءَ [کُنْتُ] أَوْ ضَرَّاءَ أَوْ
شِدَّةٍ أَوْ رَخَاءٍ أَوْ عَافِیَةٍ أَوْ بَلاءٍ أَوْ بُؤْسٍ أَوْ نَعْمَاءَ إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ
خدایا
شام کردم درحالىکه براى تو تنها بنده کوچک و خوارى هستم،که براى خویش سود و
زیانى را به دست ندارم،و نمىتوانم از خود پیشآمد بدى را بازگردانم،به
این امر بر خویش گواهى مىدهم،و در پیشگاهت به ناتوانى و کمى چارهام
اعتراف مىکنم،خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،و آنچه را به من و
همه مردان و زنان مؤمن،از آمرزش در این شب وعده دادى وفا کن، و آنچه را به
من عنایت فرمودهاى کامل ساز،که من بنده بیچاره،درمانده،ناتوان،تهیدست خوار
توام.خدایا مرا فراموش کننده ذکرت قرار مده،در آنچه سزاوار آنم فرمودى،و
نه فراموش کننده احسانت،در آنچه عطایم نمودى،و نه ناامید از اجابتت،گرچه
مدّت زمانى طولانى گردد،چه در خوشى یا ناخوشى،یا سختى،یا آسانى،یا عافیت،یا
بلا،یا تنگدستى،یا در نعمت همانا تو شنونده دعایى.
این دعا را کفعمى از امام زین
العابدین علیه السّلام روایت کرده که در شب های قدر،در حال قیام و قعود و
رکوع و سجود مىخواندند،و علاّمه مجلسى فرموده:بهترین اعمال در این
شبها،درخواست آمرزش و دعا است،براى حوایج دنیا و آخرت خود،و پدر و مادر و
خویشان،و برادران و خواهران مؤمن،چه آنانکه زندهاند،و چه آنانکه از دنیا
رفتهاند،و خواندن اذکار،و صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السّلام به هر
اندازه که بتواند و در بعضى از روایات وارد شده:دعاى جوشن کبیر را در این
سه شب بخواند.فقیر گوید:که دعاى جوشن کبیر را در بخشهاى پیش
آوردهام.روایت شده که خدمت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله عرض شد:اگر شب
قدر را یافتم،از خداى خود چه بخواهم؟فرمود:عافیت. دوّم:اعمال مخصوص هر یک
از این شبها است.
منبع:.askquran.ir،erfan.ir
برگزاری شن ولادت امام حسن مجتبی عالیه السلام
هیئت عاشقان کربلا - کوی خاتم - همدان
با مداحی حاج هاشم رازقی - کربلائی میثم سلیمانی و کربلائی مازیار ارجمندیان
--------------------------------------------
مظهر نور و صفات کبریایی ای حسن
علت پیدایش ارض و سمائی ای حسن
قدسیان را سید و سالار و یار و سروری
خاکیان را ملتجا و رهنمایی ای حسن
تو گل مینویی و ریحانه باغ بهشت
از جلالت عرش را، زینت فزایی ای حسن
خو حسن، طینت حسن، ظاهر حسن، باطن حسن
در حقیقت رحمت بی منتهایی ای حسن
قد حسن، قامت حسن، صورت حسن، سیرت حسن
حبذا آینه ایزد نمایی ای حسن
--------------------------------------------